دانلود نمونه سوالات پیام نور تمامی رشته ها

دانلود نمونه سوالات پیام نور تمامی رشته ها
نوک مدادم به ته رسیده و دیوار اتاقم دیگر جایی برای شمردن روزهای بی تو بودن ندارد.یوسف زهرا نمیخواهی بیایی ؟؟؟ 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب

علم اقتصاد  

امروزه اقتصاددانان بر روی این تعریف عمومی براي علم اقتصاد توافق دارند

هر چند تعاریف گوناگون دیگری نیز براي علم اقتصاد ارائه كرده اند از جمله :
1 . آدام اسميت علم اقتصاد را تحقيق براي افزايش ثروت جامعه مي شناسد.
2 . اقتصاد دانش فعاليت هايي است شامل توليد و مبادلات ميان مردم.
3 . لاينل رابينز (
Lionel Robbins ) علم اقتصاد را تخصيص منابع و عوامل توليد كمياب به منظور توليد كالاها و خدماتي مي داند كه مهمترين خواسته هاي مادي بشر را ارضا مي كند.
واژه اقتصاد (
Economics ) از دو كلمه يوناني اويكوس ( Oi*** ) به معني خانه و کلمه نمين ( Nemin ) به معني اداره كردن آمده ، از نظر لغوي به معني مديريت خانواده است . مطالعه اقتصاد ، كه يكي از علوم اجتماعي و رفتاري محسوب مي شود ، مي تواند به عنوان پايه اي در حل مشكلات تجاري ، به منظور اخذ تصميم هاي مهم سياسي و يا حتي براي يافتن راه حل مشكلات مالي خانوادگي هر فرد مورد استفاده قرار گيرد. آلفرد مارشال ( Alfred Marshall ) در كتاب اصول اقتصاد ( Principles Of Economics ) اقتصاد را به صورت « مطالعه انسان در تجارت روزمره » تعريف كرد. ساير نويسندگان اقتصاد را « علم ثروت » ناميده اند و يا چنين اظهار نموده اند كه مطالعه چگونگي تنظيم توليد ، مصرف و فعاليتهاي مبادله اي افراد ، وظيفه اقتصاد است .
امروز ، يكي از وظايف عمده علم اقتصاد گرد آوري آمار و تجزيه و تحليل ، تشريح يا توضيح رابطه اقتصادي غامضي است كه ميان پول ، توليد ، قيمتها ، بي كاري و ساخت مالياتي ( به صورتي منطقي و با مفهوم در ارتباط با يكديگر ) وجود دارد. متاسفانه ، دقتي كه محققين علوم فيزيك ، شيمي يا ساير علوم فيزيكي به دست مي آورند ، براي يك اقتصاددان فراهم نمي شود، زيرا او نمي تواند هنگام اجراي يك آزمايش ، رفتار مردم اجتماع را تحت كنترل خويش داشته باشد. دقت در مشهودات و توجه به جزييات در اكثر موارد رابطه درست ميان علت و معلول در پديدار هاي اقتصادي را نشان مي دهد . اين چيزي است كه اقتصاددانان اغلب بايد از آن آگاهي داشته باشند.
تمام نظامهاي اقتصادي و همچنين افراد و دولتهاي محلي پيوسته با مشكلي آزار دهنده و بسيار مهم روبرو هستند : چگونه نياز هاي نامحدود انسان براي كالا و خدمات را مي توان با كالا هاي موجود كه عرضه اي به شدت محدود دارند ، برآورده ساخت. نظر به اينكه فقط درصد كوچكي از كالاهاي مورد نياز عملاً مي توانند در هر نقطه از جهان توليد شوند ، جوامع اقتصادي با مشكل اساسي ندرت ( كميابي ) روبرو هستند.

ندرت ( كميابي ) ، مردم را وا مي دارد تا انتخاب كنند و هر اقدام ممكن را در جهت بهترين استفاده از كالاها و خدمات انجام دهند. انتخاب كردن عملاً به اين معني است كه براي به دست آوردن مقدار بيشتر از يك چيز بايد مقدار كمتر از چيز هاي ديگر برداشت.

اقتصاد

اقتصاد، علم ويژه‌اى است. به محض‏ برداشتن اولين قدم در اين رشته و به مجرد طرح اين سئوال اساسى كه موضوع مورد بحث در اين علم چيست، مشكلات و مباحثات آغاز مى‌شوند. يك كارگر عادى كه درباره‌ى اقتصاد، عقيده‌ى بسيار مبهمى در ذهن دارد، اين ابهام را حمل بر كمبود دانش‏ عمومى‌اش‏ مى‌كند. اما اين كارگر از جهتى با بسيارى از محققين و اساتيد دانشمند، كه كتب چندين جلدى درباره‌ى اقتصاد مى‌نويسند و در كلاس‏هاى اقتصاد در دانشگاه ها تدريس‏ مى‌كنند، در اين ابهام سهيم است. به نظر باور نكردنى مى‌رسد، اما اين حقيقتى است كه اكثر اساتيد اقتصاد نظر گنگى درباره‌ى واقعيت موضوع مورد بحث رشته‌ى اختصاصى‌شان دارند.

از آن جا كه در ميان اين پروفسورهاى مزين به القاب و افتخارات آكادميك، رسم متداولى است كه با تعاريف كار كنند - بدين معنا كه مى‌كوشند جوهر پيچيده ترين پديده ها را در چند جمله كه خيلى باسليقه كنار هم گذارده شده، بيان كنند - اجازه دهيد براى يك لحظه هم شده سعى كنيم تا موضوعات اساسى مربوط به اين علم را از يكى از نمايندگان اقتصاد رسمى بورژوازى فرا گيريم. اجازه دهيد اول از همه با ويلهلم روچر، سرآمد اساتيد آلمانى و نويسنده‌ى كتب درسى بى شمار اقتصادى - كه به طرز وحشتناكى قطور هستند - و نيز موسس‏ مكتب به اصطلاح تاريخى اقتصاد مشورت نماييم. در اولين كار بزرگ ويلهلم روچر - به نام »اصول اقتصاد سياسى«، كتاب راهنما و درس‏ براى »اهل كار و كسب و دانشجويان«، كه اولين بار در 1854 منتشر گشته و پس‏ از آن بیست و سه بار تجديد چاپ شده است - در فصل دوم، بخش‏ شانزدهم، چنين مى‌خوانيم: «منظور از اقتصاد ملى و يا سياسى، علمى است كه درباره‌ى قوانين پيش‏ رفت اقتصاد يك كشور و يا حيات ملى اقتصادى آن بحث مى‌كند. (بر طبق نظر فن من گدت در «فلسفه‌ى تاريخ اقتصاد سياسى») اين علم نيز مانند همه‌ى علوم سياسى و يا علوم مربوط به حيات ملى، از طرفى به بررسى يك فرد انسان مى‌پردازد و از سوى ديگر دامنه‌ى تحقيق‌اش‏ را به تمامى نوع بشر توسعه مى‌دهد.»(صفحه‌ى هشتاد و هفت)

آيا اكنون «اهل كسب و كار و دانشجويان» متوجه مى‌شوند كه اقتصاد چيست؟ البته، اقتصاد علمى است مربوط به حيات اقتصادى. عينك لبه شاخى چيست؟ البته، عينكى كه لبه‌اش‏ شاخى باشد! استر باربر چيست؟ البته، استرى كه بار ببرد! در واقع، اين روش‏ بسيار خوبى براى توضيح لغات پيچيده به كودكان است. ولى افسوس‏ اگر شما معناى لغاتى را كه در يك سئوال به كار برده شده است، نفهميد. با پس‏ و پيش‏ كردن اين لغات، چيز بيش‏ترى دستگيرتان نخواهد شد.

حال اجازه دهيد با يك محقق ديگر آلمانى در اين زمينه مشورت كنيم: استاد فعلى دانشگاه برلين، نور تابان علم رسمى - و به مصداق مثل مشهور، «در چهار گوشه‌ى عالم» - پروفسور اشمولر. در مجموعه‌ى بزرگ پروفسورهاى آلمانى - به نام «فرهنگ لغات دستى علوم سياسى»، كه به وسيله‌ى پروفسور كنراد و پروفسور لگزيز چاپ شده است - اشمولر در مقاله‌اى درباره‌ى اقتصاد چنين به ما پاسخ مى‌دهد: «من مى‌گويم كه آن‌(منظور اقتصاد است. مترجم) علمى است كه وظيفه‌اش‏ تشريح، تعريف و توضيح علل پديده هاى اقتصادى بوده و در عين حال اين علل را در روابط متقابل‌شان درمى‌يابد. البته با فرض‏ بر اين كه اقتصاد در وحله‌ى اول به درستى تعريف شده باشد. در مركز اين علم، ما مى‌بايست انواع اشكالى را كه در ميان جوامع با فرهنگ مدرن تكرار شده است را قرار دهيم. انواع اشكال تقسيم و سازمان كار، گمركات، توزيع درآمد، بنيادهاى اجتماعى اقتصادى كه به وسيله‌ى انواع مشخصى از قوانين خصوصى و عمومى پشتيبانى شده و تحت نفوذ همان نيروهاى ذهنى و يا همانند آن قرار دارند، و همان ترتيب از نيروها يا همانند آنان را به وجود مى‌آورند؛ كه در نوع كامل‌شان آمار اقتصادى جهان متمدن امروز را ارائه مى‌دهند؛ كه خود تقريبا بيان گر ميانگين شرايط اخير است. در ادامه‌ى اين امر، علم اقتصاد سعى مى‌نمايد اختلافات ميان اقتصادهاى مختلف، اقتصاد يك كشور را در قياس‏ با ديگر كشورها و انواع گوناگون سازمان‌ها را در اين جا و آن جا معلوم نمايد. علم اقتصاد مى‌پرسد، كه اين اشكال گوناگون در چه رابطه و ترتيبى ظاهر مى‌شوند و بدين ترتيب به مفهوم و عوامل توسعه، اين اشكال اقتصادى يكى پس‏ از ديگرى و توالى تاريخى شرايط اقتصادى دست يافته است. و هم چنان كه از همان ابتدا، با استفاده از معيارهاى تاريخى و اخلاقى به تصديق آرمان‌ها نايل گشته، همان گونه نيز انجام اين وظيفه‌ى سودمند را تا حد مشخصى تا به‌‌‌امروز حفظ نموده است. در كنار تئورى، علم اقتصاد همواره به ترويج اصول عملى براى زندگى روزمره پرداخته است

آه... نفس‏ عميق بكشيم! اين يكى چطور بود؟ بنيادهاى اجتماعى _‌اقتصادى، قوانين خصوصى و عمومى، نيروهاى ذهنى، همانند و همان، همان و همانند، آمار، استاتيك، ديناميك، ميانگين شرايط، پيش‏ رفت طبيعى، معيارهاى تاريخى، اخلاقى... يك مخلوق فانى عادى،‌‌‌كه در حال خواندن اين كلمات است، نمى‌تواند از تعجب خوددارى كند كه چرا سرش‏ مثل فرفره مى‌چرخد... چرا كه اين مقاله، جز عبارت پردازى پوچ و من من كردنى ناهنجار كه تحويل‌مان داده شده، چيزى بيش‏ نيست. ما‌‌بعدا خواهيم ديد، كه خصوصيت پريشان گويى پروفسورهاى بورژوا تصادفى نبوده و نه تنها نمايان گر پريشان حالى فكرى آنان، كه بيان كننده‌ى بيزارى دايمى و مصرانه‌ى ‌شان از تحليل واقعى مسايل مورد بحث ما نيز مى‌باشد.

اين كه تعريف ماهيت دقيق اقتصاد، مساله‌اى مورد بحث است را مى‌توان از يك جنبه‌ى كاملا سطحى به خوبى نشان داد: قدمت علم اقتصاد. ضد و نقيض‏ترين نظرات در مورد قدمت اين علم وجود دارد. براى مثال، مورخ بسيار معروف و استاد سابق دانشگاه پاريس‏، آدولف بلانكى - كه برادر رهبر سوسياليست معروف و سرباز كمون، آگوست بلانكى است - فصل اول كتاب خود «تاريخ توسعه‌ى اقتصادى» را با يك چنين چكيده‌اى آغاز مى‌نمايد: «اقتصاد قديمى‌تر از آن است كه تصور مى‌شود. يونانيان و روميان در همان موقع هم اقتصاد خود را داشتند.» از سوى ديگر، ساير نويسندگان كه راجع به تاريخ اقتصاد بحث مى‌كنند، مثلا يوجين دورينگ، دانشيار سابق دانشگاه برلين، مهم مى‌دانند كه تاكيد نمايند: اقتصاد از‌‌آن چه عموما تصور گشته، به مراتب جديدتر بوده و در اواخر نيمه‌ى دوم قرن هيجده به وجود آمده است. براى اين كه نظريه‌ى سوسياليستى در اين باره را نشان داده باشيم، اجازه دهيد گفته‌ى لاسال در سال 1864 را نقل نماييم. او در مقدمه‌ى جدلى كلاسيك‌اش‏ عليه كتاب «سرمايه و كار»، نوشته‌ى شولتز _ دليچ، نوشته است: «اقتصاد علمى است كه مبادى آن وجود دارد، ولى هنوز به حل قطعى آن خيلى مانده است.»

از طرف ديگر، كارل ماركس‏ نام فرعى اثر اصلى اقتصادى‌اش‏، «سرمايه» را «نقد اقتصاد سياسى» گذاشت، كه اولين جلد آن گويى كه در تحقق گفته‌ى لاسال، سه سال بعد در سال 1867 منتشر گشت. ماركس‏ به وسيله‌ى اين نام فرعى، اثر خود را خارج از محوطه‌ى رنگ و رو رفته‌ى اقتصاد رايج گذارد. وى آن را تلاشى خاتمه يافته محسوب مى‌كند، كه مى‌بايد قاطعانه مورد انتقاد قرار گيرد. بعضى مدعى‌اند، كه اين علم به اندازه‌ى تاريخ نوشته شده‌ى بشرى قدمت دارد. و برخى ديگر ادعا مى‌كنند، كه قدمت اين علم به زحمت به يك قرن و نيم مى‌رسد. گروه سومى نيز پافشارى مى‌كنند، كه اقتصاد در دوران طفوليت‌اش‏ به سر مى‌برد و معذالك كسان ديگرى اظهار مى‌دارند كه هم اكنون اقتصاد عمر مفيدش‏ را پشت سر گذاشته و وقت آن است كه قضاوت انتقادى و نهايى در مورد آن صورت گيرد تا مرگش‏ تسريع گردد. آيا تصديق نمى‌كنيد كه يك چنين علمى، مشكل پيچيده و بى نظيرى است؟

كار درستى نخواهد بود، اگر كه از يكى از نمايندگان بورژواى رسمى اين علم سئوال كنيم: شما اين واقعيت غريب را كه اقتصاد همين اواخر، يعنى صرفا صد و پنجاه سال پيش‏، آغاز گشته است - كه نظريه‌ى رايج اين روزها است - چگونه توضيح مى‌دهيد؟ احتمالا پرفسور دورينگ با رديف كردن كلمات بى شمارى چنين پاسخ خواهد داد: يونانيان و روميان به جز عقايدى «غير مسئولانه، سطحى و بسيار عاميانه» كه از تجارب روزمره گلچين شده بود، هيچ گونه مفاهيم علمى‌اى در مورد مسايل اقتصادى نداشته‌اند و قرون وسطى نيز كلا به مراتب غير علمى بود. بديهى است، كه اين توضيح عاميانه نه تنها هيچ گونه كمكى به ما نمى‌كند، بلكه بالعكس‏ گمراه كننده نيز مى‌باشد. خاصه شيوه‌ى تعميمى‌اى كه در مورد قرون وسطى به كار رفته است.

توضيح ديگرى به همين ويژگى، به وسيله‌ى پروفسور اشمولر ارائه گرديده است. در همان مقاله‌اى كه پيش‏تر از آن نقل كرديم، او اين گفته‌ى ناب را به ابهام عمومى مى‌افزايد: «در طى قرون، بسيارى از واقعيات مجزاى اقتصادى، خصوصى و اجتماعى، مشاهده و تشريح گشته بودند. حقايق اقتصادى معدودى معين گشته و مسايل اقتصادى در سيستم‌هاى قانونى و اخلاقى به بحث گذارده شده بودند. هنگامى كه مشكلات اقتصادى اهميت بى سابقه‌اى در مديريت و اداره‌ى اجرايى كشور به دست آوردند، لازم شد كه اين واقعيات نامربوط و پراكنده در يك علم خاص‏ جمع گردند. از قرون هفده و هجده به بعد، هنگامى كه صاحبان قلم بسيارى‌‌در اين مسايل درگير گشتند، تحصيل در مورد آن‌ها براى دانشجويان دانشگاه ها لازم گشت و در عين حال تكامل انديشه‌ى علمى نيز به طور كلى سبب ارتباط اين روايات و واقعيات اقتصادى شد و به كمك مفاهيم اساسى نظير پول و معامله، سياست ملى در امور اقتصادى، كار و تقسيم كار، اين واقعيات و روابط اقتصادى را به درون سيستم مستقل و پيوسته‌اى كشانيد و نويسندگان مهم قرن هجده در اين امور كوشش‏ نمودند. از آن پس‏، تئورى اقتصاد به مثابه‌ى يك علم مستقل وجود داشته است.»

اگر با چلاندن اين عبارات پر طمطراق، يك ذره معنى موجود در آن را استخراج كنيم، چنين چيزى به دست مى‌آيد: در ابتدا اين جا و آن جا مشاهدات اقتصادى گوناگونى وجود داشته، بى آن كه مثمر ثمر واقع شوند. سپس‏ يك مرتبه به مجرد اين كه «مديريت و اداره‌ى اجرايى كشور» - منظور او البته دولت است - محتاج آنان گشت، و وقتى كه نتيجتا لازم شد اقتصاد در دانشگاه ها تدريس‏ گردد، اين گفته ها جمع آورى شده و به دانشجويان دانشكده ها درس‏ داده شد. چه حيرت آور و نمونه وار است اين توضيح براى يك پروفسور! نخست به خاطر احتياج حكومتى شايسته و محترم، يك كرسى تدريس‏ تاسيس‏ شد، كه به وسيله‌ى پروفسور غيور و درست كارى اشغال گرديد؛ سپس‏ البته كه مى‌بايست علم مترادفى خلق مى‌شد، وگرنه پروفسور ما چه درس‏ مى‌داد! با خواندن اين عبارات، كيست كه رئيس‏ تشريفات دربارى را به خاطر نياورد، كه كاملا متقاعد گشته بود حكومت‌هاى پادشاهى بايد تا ابد دوام بياورند؛ آخر بدون پادشاه، او چگونه مى‌بايست معاش‏ خود را تامين مى‌كرد! پس‏ نتيجه‌ى نقل قول، يك چنين چيزى است: اقتصاد به وجود آمد، زيرا حكومت جديد به آن محتاج بود و احضاريه‌ى صادره از طرف صاحبان قدرت نيز قاعدتا مى‌بايست شناسنامه‌ى اقتصاد باشد. و اين طريق تفكر كاملا در‌خور يك پروفسور امروزى است!

نوكر علمى حكومتى، كه به درخواست آن حكومت طبل‌ها را به طرزى «علمى» به نفع هر گونه نيروى دريايى، عوارض‏ و طرح مالياتى در مى‌آورد و كسى كه در زمان جنگ تبديل به كفتار واقعى صحنه‌ى نبرد شده و شوونيسم، نفرت ملى و آدم خوارى روشن فكرانه را موعظه مى‌كند؛ يك چنين موجودى به راحتى تصور مى‌كند، كه نيازمندى پولى هيات حاكمه، اميال مالى خزانه دارى، و سر تكان‌ دادنى از صاحبان قدرت، كافى بودند كه علمى يك شبه از باد هوا به وجود آيد. ولى براى آن عده از ما كه در استخدام حكومت نيستيم، چنين تصوراتى قدرى اشكال ايجاد مى‌كند. از اين گذشته، يك چنين توضيحى فقط سئوال ديگرى را طرح مى‌كند: چه چيزى در قرن هفده اتفاق افتاد كه - بر طبق منطق پروفسور اشمولر - سبب شد حكومت‌هاى ممالك جديد دفعتا احساس‏ نمايند كه محتاج به جنباندن توابع محبوب خود بر طبق اصول اقتصادى هستند. در حالى كه در طول صدها سال - به شكرانه‌ى شما - و با استفاده از متدهاى قديمى، كاملا در كارها موفق بودند. آيا مسايل در اين جا واژگون نگرديدند؟ و آيا اين به واقعيت نزديك‌تر نيست، كه احتياجات خزانه داران حاكمه فقط نتيجه‌ى معتدل همان تغييرات بزرگ تاريخى‌اى بود، كه باعث اصلى به وجود آمدن علم نوين اقتصاد در اواسط قرن هجده شد؟ در مجموع فقط مى‌توانيم بگوييم، كه اساتيد دانشمند نه به‌ ما مى‌گويند كه مبحث اقتصاد چيست و نه راز چرايى و چگونگى ايجاد اين علم را بر ملا مى‌كنند...

 

(پنج)

گاهى اوقات، اقتصاد به سادگى اين چنين تعريف مى‌شود: اقتصاد، «علم روابط اقتصادى مابين انسان‌هاست». مساله‌ى تعريف اقتصاد، با اين گونه استتار موضوع مورد بحث روشن نشده، بلكه بالعكس‏ غامض‏تر نيز مى‌گردد. اين سئوال مطرح مى‌شود، كه آيا داشتن علم خاصى درباره‌ى روابط اقتصادى مابين انسان‌ها - يعنى كليه‌ى انسان‌ها - در تمام زمان‌ها و تحت همه‌ى شرايط لازم بوده و اگر چنين است، چرا؟

اجازه دهيد مثالى ساده و روشن از روابط اقتصادى بشر انتخاب كنيم. تصور كنيد در آن دوره‌اى از تاريخ زندگى مى‌كنيم، كه هنوز اقتصاد جهانى وجود نداشت. دوره‌اى كه مبادله‌ى كالا فقط در شهرها معمول بود و در خارج از شهرها، چه در املاك زراعى بزرگ و چه در مزارع كوچك، هنوز اقتصاد طبيعى - يعنى توليد براى استفاده‌ى شخصى - مسلط بود.

بگذاريد مثلا‌‌به شرايط ارتفاعات اسكاتلند در دهه‌ى 1850، آن طور كه به وسيله‌ى دوگالد استوارت تشريح شده است، نظرى بيافكنيم: «در بعضى نقاط كوهستان اسكاتلند... تعداد زيادى چوپان روستايى كلبه نشين با زن و فرزند ظاهر گشتند... در كفش‏هايى كه خود چرم آن را دباغى كرده، در جامه هايى كه به جز دستان خودى، به وسيله‌ى هيچ دست ديگرى لمس‏ نگشته؛ زيرا كه پارچه‌ى جامه ها از گوسفند پشم چينى شده و يا در مزارع كتان كاشته شده بودند. براى تدارك اين‌ها، به استثناى درفش‏، سوزن، انگشتانه و معدودى قطعات آهنى ‌براى پشم ريسى، به ندرت وسيله‌اى خريدارى شده بود. رنگ‌ها نيز به طور عمده توسط زنان از درختان، بوته ها و گياهان استخراج مى‌گشتند.»(نقل از كارل ماركس‏، سرمايه، جلد اول صفحه‌ى 542، زيرنويس‏ دوم، نسخه‌ى اورى من(

حتا امروز نيز در باسنيا و هرزوگونيا و سيبرى و دالماتيا، اين گونه خانواده هاى دهقانى وجود دارند. اگر لازم مى‌شد تا از چنين دهقان خود بسنده‌ى اهل ارتفاعات اسكاتلند و يا روسيه، باسنيا و يا سيبرى، سئوالات مرسوم پروفسورها در مورد انگيزه هاى اقتصادى‌اش‏، «منشاء و توزيع ثروت‌اش« و نظير اين گونه مسايل اقتصادى را بپرسيم، چشمان اين دهقان از تعجب گرد مى‌شدند. چرا و به چه منظورى ما كار مى‌كنيم؟ (يا به قول پروفسورها، »انگيزه‌ى اقتصادى شما چيست؟») دهقان قطعا ‌‌چنين پاسخ مى‌داد: خب، بگذار ببينم، فعلا بايد كار‌‌بكنيم تا زنده بمانيم. چون به قول آن ضرب المثل معروف، هنوز جوجه كفترهاى كباب شده در حال پرواز به سوى دهان‌هايمان نيستند. بنابراين اگر كار نكنيم، از گرسنگى مى‌ميريم. ما كار مى‌كنيم تا بتوانيم روزگار بگذرانيم، بتوانيم غداى كافى بخوريم، لباس‏ مرتبى بپوشيم و سقفى بالاى سرمان داشته باشيم؛ چه توليد مى‌كنيم و به چه منظورى؟ چه سئوال احمقانه‌اى، ما آن چه را توليد مى‌كنيم كه مورد احتياج‌مان است. هر آن چه كه براى يك خانواده زراع لازم است، تا زنده بماند. ما گندم و چاودار، جو صحرايى، جو و سيب زمينى مى‌كاريم و بنا به مقتضيات روز، گاو و گوسفند و مرغ و غاز نگه مى‌داريم. زمستان، وقت نخ ريسى است و كار زنان. در حالى‌كه مردان با تبر و چكش‏ و اره، آن چه كه مورد نياز خانواده است را مى‌سازند. تا آن جا كه مربوط به من است، مى‌توانيد اسم‌اش‏ را «كشاورزى» و يا «صنعت دستى» بگذاريد. به هر حال، ما مجبوريم مقدار كمى از هر كارى را انجام دهيم، چرا كه براى خانه و مزرعه‌ى‌مان نيازمند انواع و اقسام چيزها هستيم.

چگونه ما كار خود را «سازمان» مى‌دهيم؟ اين يكى هم سئوال احمقانه‌اى است. طبيعتا مردان كارهايى را انجام مى‌دهند، كه انجام‌شان قدرت مردانه لازمه دارد. زنان مراقب خانه و‌‌گاوها و مرغ دانى هستند و بچه ها هم هر جا كه بتوانند كمك مى‌كنند. نكند مى‌گوييد زن را بفرستم چوب ببرد و خودم گاو بدوشم؟! (اين جا اجازه دهيد ما نيز به سهم خود نكته‌اى را متذكر شويم، كه دهقان خوب ما نمى‌داند. و آن اين كه در بسيارى از قبايل اوليه، مثل قبايل سرخ پوست برزيلى، به طور مشخص‏ اين زنان هستند كه چوب جمع مى‌كنند، زمين شخم مى‌زنند تا ريشه هاى خوراكى به دست آورند، و در جنگل‌ها ميوه مى‌چينند. در عين حال، در قبايل گاودار آفريقايى و آسيايى مردان نه تنها از گاو نگه دارى مى‌كنند، بلكه عهده دار شير دوشيدن نيز هستند. حتا هنوز هم در دالماتيا، مى‌توان زنى را يافت كه بر دوشش‏ بارى سنگين حمل مى‌كند، در حالى‌كه در كنارش‏ مردى تنومند سوار بر‌‌خر در خال چپق دود كردن است. در واقع، اين نوع «تقسيم كار» به نظر افراد اين گونه قبايل همان قدر طبيعى است، كه چوب بريدن توسط مرد و شير دوشيدن توسط زن در نزد دهقان مورد بحث ما عادى به نظر مى‌رسد.) بگذاريد ادامه دهيم: چه چيز ثروت مرا تشكيل مى‌دهد؟ ولى اين را كه هر بچه‌اى در ده مى‌داند. يك دهقان هنگامى ثروتمند است، كه انبار پر و طويله‌اى مملو از گوسفند و يك مرغ دارى بزرگ داشته باشد. دهقان فقير كسى است، كه در حوالى عيد پاك، ذخيره‌ى آردش‏ رو به اتمام باشد و سقف خانه‌اش‏ بعد از يك بار باران آمدن چكه كند. «افزايش‏ ثروت من» وابسته به چه عواملى است؟ چه سئوالى! اگر من تكه زمين بزرگ‌ترى داشتم، ثروتمند بودم. اما اگر خداى نخواسته در تابستان توفان بزرگى بيايد، آن گاه در ظرف كم‌تر از بیست و چهار ساعت همه‌ى ساكنين در دهكده فقير خواهند شد.

ما گذاشتيم كه دهقان نوعى‌مان، با حوصله‌ى تمام به سئوالات مرسوم اقتصادى جواب دهد. ولى مى‌توانيم مطمئن باشيم، كه اگر پروفسورى با كتابچه و قلم خودنويس‏اش‏ شخصا به خانه‌ى يك روستايى آمده بود تا تحقيق علمى‌اش‏ را انجام دهد، پيش‏ از آن كه بتواند حتا نيمى از سئوالات خود را مطرح كند، در خانه به او نشان داده مى‌شد. حقيقتا كه در يك چنين اقتصاد روستايى‌اى، روابط آن چنان باز و روشن هستند، كه كالبد شكافى آن‌ها به وسيله‌ى چاقوى جراحى علم اقتصاد، بازى بى معنايى به نظر مى‌رسد.

البته ممكن است كسى به اعتراض‏ اظهار كند، كه شايد مثال ما بد انتخاب شده و در واقع بالاترين درجه‌ى سادگى موجود در يك خانواده‌ى كوچك خود بسنده‌ى روستايى، به خاطر منابع اندك و ميزان كم توليد است. خب، پس‏ بگذاريد اين خانوار كوچك روستايى - كه در نقطه‌اى دور افتاده و متروك روزگار مى‌گذراند - را رها كنيم و در عوض‏ ديدمان را آن قدر وسعت دهيم تا به نقطه‌ى اوج يك امپراتورى عظيم برخورد كند. اجازه دهيد خانواده‌ى شارلمان را بر‌رسى كنيم. اين امپراتور موفق شد، در اوايل قرن نهم، آلمان را به ‌‌نيرومندترين امپراتورى اروپا تبديل كند. براى توسعه و ايجاد امنيت در قلمرو خود، او حدود پنجاه و سه لشكركشى ترتيب داد و نه تنها بر آلمان امروز، بلكه بر فرانسه، ايتاليا، سويس‏، اسپانياى شمالى و بلژيك نيز حكومت مى‌كرد. او هم چنين نسبت به شرايط اقتصادى املاك و مزارع‌اش‏ نيز توجه بسيار زيادى نشان مى‌داد.

اين امپراتور با دست شاهانه‌ى خود، و لاغير، حكم ويژه‌اى مركب از هفتاد پاراگراف را به رشته‌ى تحرير در آورد، كه در آن اصولى كه مى‌بايست براى اداره‌ى مزارع‌اش‏ به كار برده شود، تشريح شده بودند: كاپى تولر‌دوويل معروف يا «قانون درباره‌ى املاك». خوشبختانه اين سند، اين گنجينه‌ى پر بهاى معلومات تاريخى، در ميان گرد و غبار آرشيوها محفوظ مانده است. اين سند به دو دليل مستحق توجه‌اى خاص‏ مى‌باشد. اول اين كه: اكثر املاك زراعى شارلمان بعدها به شهرهاى بزرگ تبديل گشتند. به عنوان نمونه، ايكس‏ - لا - شاپل، كلن، مونيخ، باسل، استراسبورگ و بسيارى ديگر از شهرهاى آلمان و فرانسه، كه در ازمنه‌ى قديم جزيى از املاك زراعى شارلمان به شمار مى‌رفتند را مى‌توان ذكر كرد. و در ثانى: مقررات اقتصادى شارلمان براى تمامى املاك وسيع موقوفه و يا آزاد اوايل قرون وسطى سرمشقى شد. فئودال نشين‌هاى شارلمان، سنن روم قديم را زنده نگه داشته و فرهنگ نظيف ويلاهاى رومى را به محيط ناهنجار اشرافيت جوان تئوتانيك منتقل ساخت. مقررات وى در مورد شراب سازى، باغبانى، پرورش‏ ميوه و سبزى جات، تكثير مرغان خانگى و غيره، دست آوردى بود تاريخى كه مدت‌ها اهميت خود را حفظ نمود.

اجازه دهيد نگاه دقيق‌ترى به اين سند بيندازيم. بيش‏ از هر چيز، امپراتور بزرگ خواهان آن است كه به او به يك دلى خدمت شود. از رعاياى وى در فئودال نشين‌ها، خوب نگه دارى شود و اين‌ها از فقر مصون نگه داشته شوند؛ و به آن‌ها، كار زياد و بيش‏ از حد توانايى‌شان تحميل نگردد؛ و اگر در شب كار كنند، اجر مناسبى دريافت نمايند. در عوض‏، رعايا مى‌بايد با جديت به پرورش‏ انگور اشتغال ورزند و آب انگور صاف شده را در بطرى بگذارند تا خراب نشود. اگر از وظايف‌شان شانه خالى كنند، بر «پشت و يا جاى ديگر» بدن‌شان چوب زده شود. فرمان امپراتور ادامه مى‌يابد: بايد از غازها و زنبورها نگه دارى كرد؛ مرغان خانگى را مراقبت و تكثير نمود؛ و هم چنين به تكثير گاوها، ماديان‌هاى زايا و پرورش‏ گوسفند مى‌بايد دقيقا توجه كرد.

امپراتور مى‌نويسد: فراتر از اين‌ها، ميل ما بر اين است كه جنگل‌هايمان با هوشيارى اداره شوند و درختان جنگلى از بين نروند، و در آن‌ها باز و قرقى نگه دارى شود؛ غازها و مرغان چاق بايد همواره آماده باشند و تخم مرغ‌هاى مصرف نشده در بازار فروخته شوند؛ مى‌بايد در هر يك از فئودال نشين‌ها، هميشه ذخيره‌اى از پر اعلاى تشك، پتو، ظروف مسى، سرب، آهن، چوب، زنجير، قلاب ديگ، تيشه و مته در دسترس‏ باشد، تا نياز به قرض‏ گرفتن چيزى از ديگران نباشد.

به علاوه، امپراتور تاكيد مى‌نمايد كه حساب دقيق محصولات فئودال نشين‌هايش‏ نگه دارى شده، به طورى كه معلوم باشد چه مقدار از هر جنس‏ توليد مى‌گردد. وى نام اين اجناس‏ را نيز در ادامه‌ى اين سند معروف ذكر مى‌كند: سبزيجات، كره، پنير، عسل، روغن، سركه، چغندر و «چيزهاى جزيى ديگر». امپراتور سپس‏ فرمان مى‌دهد، كه در هر يك از املاك‌اش‏ مى‌بايد به تعداد كافى صنعت گران متخصص‏ در همه‌ى صنايع موجود باشند و خود يكايك صنايع را نام مى‌برد. او روز كريسمس‏ را براى دريافت حساب سالانه‌ى همه‌ى املاك‌اش‏ تعيين مى‌كند. حتا كوچك‌ترين دهقان نير براى محاسبه‌ى هر راس‏ گاو و هر دانه‌ى تخم مرغ مزرعه‌اش‏ دقتى بيش‏تر از امپراتور شارل به خرج نمى‌دهد. شصت و دومين پاراگراف سند امپراتور چنين است: «مهم اين است كه بدانيم ما داراى چه چيز و چه مقدارى از هر جنسى هستيم.» و ديگر بار آن‌ها را نام مى‌برد: گاو نر، آسيا، چوب، قايق، درخت مو، سبزيجات، پشم، كتان، بته‌ى شاهدانه، ميوه، زنبور، ماهى، چرم، عسل، شراب تازه و كهنه و ساير چيزهايى كه به او تحويل داده مى‌شوند. و به منظور دل دارى فئودال‌هاى زيردست عزيزش‏ كه مى‌بايد اين همه را تهيه كنند، صادقانه مى‌افزايد: «اميدواريم كه اين‌ها مشكل به نظر نيايند، چرا كه هر يك از شما نيز لردى در فئودال نشين خود مى‌باشيد و در عوض‏ مى‌توانيد عين آن را از زيردستان خويش‏ مطالبه كنيد

اين است تصوير خانواده‌ى سلطنتى قرن نهم. اگر چه ما در اين جا با يكى از نيرومندترين و ثروت مندترين پادشاهان قرون وسطى روبرو هستيم، اما هر كسى مجبور است تصديق نمايد كه اقتصاد خانگى امپراتورى - درست مانند مديريت‌اش‏ - عجيب يادآور اصول همان خانوار روستايى كوچكى است كه پيش‏ از اين به آن توجه نموديم. اگر قرار بود از ميزبان سلطنتى خود، همان سئوالات اقتصادى پيشين را درباره‌ى ماهيت ثروت، مقصود از توليد، تقسيم كار و غيره بپرسيم، وى با دست ملوكانه‌ى خود، كوه هاى گندم، پشم و كنف، بشكه هاى شراب، روغن و سركه و طويله‌اى مملو از گاو نر و گوسفند را نشان مى‌داد. در اين جا نيز به احتمال زياد به نظر نمى‌رسد، كه بتوانيم هيچ گونه مساله‌ى مرموزى بيابيم، تا علم اقتصاد آن را تجزيه و تحليل و سپس‏ رفع نمايد؛ زيرا تمام مناسبات، علت و معلول كار، و نيز نتيجه‌ى كار، به خوبى روشن هستند.

شايد شخصى بخواهد توجه‌مان را به اين نكته معطوف كند، كه اين بار نيز مثال بدى را انتخاب كرده‌ايم. آيا سند خود گواهى نمى‌دهد، كه ما با زندگى خانگى امپراتور طرف هستيم و نه با حيات اقتصادى عمومى در امپراتورى آلمان؟ اما اگر شخص‏ اين دو مفهوم را در مقابل يك ديگر قرار بدهد - تا آن جا كه مربوط به قرون وسطى است - مرتكب يك اشتباه تاريخى مى‌شود. حكم مزبور مسلما در مورد اقتصاد املاك و دارايى‌هاى امپراتور به مورد اجرا گذاشته مى‌شد، ولى او اين خانوارها را نه به مثابه‌ى يك تبعه‌ى عادى، بلكه به عنوان يك پادشاه اداره مى‌نمود. دقيق‌تر بگوييم: امپراتور، لردى براى مجموعه‌ى فئودال نشين‌ها بود. اما هر لرد اشرافى معظمى در قرون وسطى - به ويژه در زمان شارلمان - چون امپراتورى بود در قياسى كوچك تر؛ چرا كه مالكيت اشرافى بر زمين، او را قانون گذار، مامور جمع آورى ماليات، و قاضى براى كسانى كه در فئودال نشين‌هاى او مى‌زيستند، مى‌نمود. اين نكته كه احكام اقتصادى شارل، امور حكومتى بوده‌اند، به‌‌وسيله‌ى شكل اين احكام اثبات شده است. اين احكام، قسمتى از شصت و پنج قانون يا «كاپيتولار» شارل هستند كه به وسيله‌ى خود او تحرير گشته و در مجلس‏ سلطنتى سالانه‌ى شاهزادگان وى منتشر مى‌شده است. مقررات راجع به تربچه ها و نيز بشكه هاى داراى لبه‌ى آهنى، از همان قدرت مطلقى ناشى و به همان شيوه‌اى نوشته شده كه مثلا «اخطاريه» وى به روحانيون يا «قانون در مورد اسقف‌ها»، كه در آن شارل گوش‏ خادمين خدا را گرفته، عبوسانه به آن‌ها اندرز مى‌دهد كه قسم نخورند، مست نشوند، از محله هاى بدنام ديدن نكنند، معشوقه نگه دارى نكنند و شعائر مقدس‏ دينى را به قيمت خون پدرشان نفروشند. اگر گوشه و كنار قرون وسطى را نيز جستجو مى‌كرديم، باز قادر نبوديم در هيچ كجا، واحدى اقتصادى بيابيم كه فئودال نشين‌هاى شارلمان براى آن در حكم سرمشق و نمونه نباشد. از قلمرو اشراف گرفته تا مزارع ساده دهقانى. چه خانوارهاى مجزاى روستايى، كه مستقلا كار مى‌كنند مورد نظرمان باشند و چه جوامع روستايى با كار اشتراكى. آن چه كه در مورد هر دو مثال به چشم مى‌خورد، اين است كه احتياجات بقاى انسان، مستقيما كار را به پيش‏ مى‌برند و تعيين مى‌كنند. نتايج كاملا با اهداف و احتياجات وفق مى‌يابند و صرف نظر از ميزان توليد، روابط اقتصادى نمايان گر سادگى و وضوح حيرت آورى هستند. چه زارع كوچك در تكه زمين‌اش‏ و چه پادشاه بزرگ در املاك‌اش‏، هر دو از هدف خود در امر توليد كاملا آگاه‌اند. به علاوه، احتياجى نيست كه هيچ يك از اين دو براى دانستن اين امر نابغه باشند. هر دو خواهان رفع مايحتاج يك انسان عادى، از قبيل غذا، نوشيدنى، و پوشاك؛ و خواستار به دست آوردن آسايش‏ در زندگى هستند. تنها تفاوت موجود اين است

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: دانلود مقاله درباره علم اقتصاد,
[ دو شنبه 22 آبان 1391 ] [ 17:11 ] [ رضا ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
امکانات وب
  • نور زهرا
  • بیا 2 اینجا